سروده :«میرویس نیازی»
جهان بازیست پر فریب و نیرنگ،
کسی با کس ندارد مهر و اورنگ،
رخ از نیرنگ چون آیینه پررنگ،
دلاش آلوده، در سینه پر از ننگ!
ای انسانِ پر از تزویر و تردید،
نه نوری در دلت، نه مهر و امید،
لبانت پر فریب و چشم نامید،
درونت سرده چون تاریکِ جاوید!
به نام عشق، نیرنگی پدید است،
دلت در بند زر، دینت خرید است،
جامهات از حریر و زرّین تار است،
ولی اندیشهات از هست، عار است!
آه از این زندگیِ بیمغز و بیمعنی،**
آه از این ٱنس های مادی و پر از معنی!
تُو که از خویش برون آیی، حیران شوی،
یا که در آینه باطن، دیوی نهان شوی؟!