از آنجايکه هدف از تربيه، به بار آوردن انسان کامل، متعهد و مسلمان از طفل مسلمان است، پس بر معلم و مربى لازم است که در تربيۀ جسمى و عقلى و اخلاقى طفل على السوى اهتمام داشته باشد، اهتمامى که بالغ و شامل الوجوه باشد.
وظيفۀ معلم تنها به ايصال و انتقال معلومات در ذهن طفل منحصر نمى شود که او را از معلوماتى نظرى مملوء بسازد، بلکه اين جزئى از وظايف وى در راستاى تربيه است.
اما وظيفه مهم معلم در اين مسير، به بار آوردن شخصيات سرنوشت ساز، و تکوين مردان و زنان کامل الأوصاف، و ايجاد عناصر صالح است.
روى اين معلم در قبال تربيت جسمى طفل و نمو آن، مسئوليت بزرگ دارد، و هم چنين در تربيه و تکوين عقل طفل، مسئوليت دارد که بايد معلوماتى براى وى مهيا بسازد و القآء کند که در تکوين و نمو عقلى وي، او را حمايت و تقويت کند، و هم چنين در قبال تربيۀ اخلاقى وي، مسئوليت بس بزرگ دارد.
روى اين با صراحت کامل ميگوييم که معلم در حقيقت، مربى همه جانبۀ شاگرد است که او مربى جسمي، رشد دهندۀ قوۀ عقلي، مؤسس اخلاق نيکوى وى است.
از همين منظر است که دانشمندان گفتند که: کـَادَ الــمُــعَلمُ أن يکــُونَ رَسُولاً.
نزديک بود که معلم پيامبر باشد.
معلم مسئوليت دارد تا دست شاگرد خود را بگيرد، و او را در راستاى کسب منافع دينوى و اخروى اش، مساعدت و معاونت کند، و در کسب معلومات نافعه کمک کند، و در نفس وي، روح تحصيل علم را بدمد، و شوق تعليم را خلق کند، و او را تشويق و ترغيب کند تا عقل اش را بصورت درست استعمال کند.
معلم مسئوليت دارد تا غرايز شاگرد را با مواد صالح تغذيه کند، و اين هم با غرس صفات شريف و نبيل و با تکوين عادات صالح در نفس شاگرد، بدست مى آيد.
روى اين برمعلم لازم است تا درگام نخست، غرايز وميول طفل را مطالعه کند، واورا معلوم کند، تابتواند عادات واخلاق وى را به سوى خير وصلاح، متوجه بسازد، وآنچه که ازعادات ذميمه درنفس وى است، اورا قبل ازنمو و رشد اش، ازجذروريشه اش قطع نمايد.
اين هم ازواجبات معلم است كه ازمستواى قوۀ نفسى شاگرد خود، واقف وبا خبرباشد، وبخاطر تهذيب واستوارساختن آن روى اساسات متين، موافق با حالش، تدريبات واجراءاتى را روى دست بگيرد که مؤثر واقع شود.
بايد معلم ازاصول تربيه وقواعد اخلاقي، با خبرباشد، زيرا معلميکه ازقواعد واصول تربيه بى خبرباشد، اونميتواند شاگرد را تحت تربيه سالم قراردهد، زيرا درراستا خلفيه علمى ندارد تا اورا عملا تطبيق کند، وضرب المثل عربى است که ميگويند: { فــَا قِدُ الشـّيئِ لاَ يعطِي.} چيزى که خودش فاقد باشد – وجود خارجى نداشته باشد – اونميتواند چيزديگرى را براى ديگران بدهد.
اما بدبختى اکثرجوامع اسلامى هم همين است که ازمعلمين بيداروباکمال که بتوانند مربيان کامل باشند، خالى است، معلمينى داريم که با شاگرد مشت وگريبان هستند، معلمينى داريم درتصرفات خود چون طفل حرکت ميکنند، معلمينى داريم که خود فاقد همۀ انواع صفات پسنديده وصلاحيت هاى تربيوى هستند، معلمينى داريم که هيچگاه احساس مسئوليت نميکنند، معلمينى داريم که درجاى اينکه ازشاگرد انسان صالح به بارآورند برعکس باعث شقاوت وبدبختى شاگرد ميگردند، معلمينى داريم که درجاى اينکه با اخلاص کامل جامعه را به سوى سعادت، تمدن واخلاق، نوروعلم، وحدت وهمدردى رهبرى کنند برعکس به سوى تاريکى وبدبختي، تخلف وارتجاع، فساد وخرافات، تاريکى وجهل، اختلا ف وتشتت رهبرى ميکنند.
بويژه کشور عزيزما افغانستان پرافتخار، درايجاد معلمين راستين و مخلص کاملا به شکست مواجه است.
يکتعداد مردم معتقد اند که معلم مطبوع است نه مصنوع که موافق به طبيعيت وميل شاگرد حرکت کند وتعامل داشته باشد، ونمى تواند که خود را موافق ومواکب با ميول وفطرت شاگرد بسازد.
اين نظريه تا حدى هم صحت دارد، اما به اين معنا نيست که فن تربيه وآموختن روش آن، معلم را در راستاى مسئوليت تربيوى اش مساعدت ومعاونت نميکند، بلکه آموختن فن تربيه درقضيۀ تربيۀ سالم رول حياتى دارد.
هم چنين تنها آموختن ودانستن اصول وقواعد تربيه به شکل نظرى نميتواند معلم را درراستاى تربيه به حد مطلوب کمک کند، بلکه درضمن بايد معلم اين قواعد را عملاً روى کارگرفته تجارب کافى بدست آورد، ودرضمن ازفوايد استعداد هاى فطرى خود نيزغافل باقى نماند.
دانستن اصول تربيه معلم را بشکل محدد درمجالات ذيل کمک ميکند:
الف – براى معلم راه هاى غيرمثمروغيرناجح را نشاندهى ميکند که تا ازآن اجتناب کند، ودراين امر، اقتصاد دروقت ودرنشاط…. وجود دارد، زيرا مصرف بلا داعى وبيجاى وقت ونشاط با فشل وناکامى همراه ميباشد که يأس و نا اميدى را برانسان طارئ ميسازد وعزيمت را سست ميگرداند.
ب – معلم را وادار ميسازد تا راه هاى پرخار و پرخطر وغيرمثمرتدريسى وتربيوى را مورد نقد قرارداده، راه مثمر ونتيجه بخش را دريابد.
ج – معلم را درراه کسب تجارب علمى وتربيوي، به حد کافى کمک ميکند، زيرا علم تربيه روش تعليمى وتربيوى معلمين سابقه را مورد بحث قرارميدهد، ومعلم حاضرميتواند ازخلال مطالعه روش آنها، نقطۀ ضعف تربيوى را درک نموده ازآن اجتناب کند، ونقطۀ مثمررا درک نموده به آن متمسک شود.